ساعت 8 اومدیم خونه گوشی رو باز کردم دیدم امیر 30بار زنگ زده
رفتم اتاقم زنگ زدم
_الو امیر ببخشید خونه نبودم
ازش معذرت خواستم و دیدم سارا هم پیام داده
دختر امشب پارتی خونه ما بیا
منم به امیر گفتم
A)بابا دمت گرم منم بیام
سارا زنگ زد به مامانم گفت امشب بیاد خونه ما تا واشه امتحان فردا و کنفرانس جزوه بنویسم مامانم گفت باشه
رفتم خونشون منو برد اتاقش گفت لباساتو بپوش بریم وسط برقصیم
امیر جلو در بود رفتم اوردمش داخل گفت
ایول بریم برقصیم
مست کرده بودیم امیر دستمو گرفت برد تو دوستشویی
فرداش منو امیر با مادرش عاطفه جون و مادرم رفتیم برای انتخاب حلقه لباس اینا
بعد خرید امیر ارو رسوند خونه مامان امیر هم اومد خونه ما تا وسایل هارو ببریم
_دنیا
بله امیر
-بیا کارت دارم
رفتم جلو پنجره ی ماشینش
_به مامانت بگو ما بریم بیایم
کجا
_برو بگو میگم
رفتم گفتم و ما رفتیم خونه امیر
_امیر چرا اومدیم خونت
میرم حموم
_وا
وا نداره توم میای
لخت شدیم رفتیم تو حموم اب رو باز کرد زیر دوش لبامو لیس میزد بعدش دستاشو گذاشت رو سینه هام و فشار داد
نوبت توعه
نشستمو کیرشو لیس زدم
جوووون
بعد اینکارا از حموم در اومدیم و رفتیم خونه ما
-امیر
جونم
-ما بعد عروسی هم اینکارارو میکنیم
تو زن مایی ها نا سلامتی
_خخخ
پیاده شدم رفتم خونه
سلام مامان سلام عاطفه جون
رفتم بالا اتاقم گوشی رو برداشتم یه ناشناس پیام داده بود
خوشبخت بشی
هنوز کسی نمیدونست که این کی بود اخه
دوباره دیدم نوشت
امیر خیلی جذابه
دیگه ترسیدم نمیدونستم این کیه کیه که اسمشو میدونه
از امیر خدافظی کردم رسیدم که خونه دیدم مامانم با تلفن حرف میزنه ولی خیلی فرق داشت این دفعه
_مامان کیه
بله به حتما تشریف بیارین
_مامان
دخترم برات یه خواستگار میاد خیلی هم پسر خوبیه
پاشدم رفتم اتاقم هی زنگ میزدم به امیر جواب نمیداد تو این وضع نیدونستم چیکار کنم زنگ زدم بهش ارا
_الو سارا
شیلام قوبی
_الان وقت اینا نیست
چیشد
_برام داره خواستگار میاد
وای مفالک
_چی میگی اون شب یادته پارتی رو میگم
خوب
_امیر.. امیر کصمو زد
وایی دختر الان تو..
_اره وای سارا بدبخت شدم جوابم نمیده
ببین امیرو ولش کن اگه بچه دار نشدی یه پزشک خوب سوراغ دارم
حرفاشو شنیدم اروم شدم و ساعت 4با سارا رفتیم بیرون یه لباس گرفتیم برای شب
اومدم خونه مامانم داشت شام درست میکرد من اتاقم بودم داشتم ارایش میکردم
مامان:دخترم بیا پایین ساعت 7 شده بیا کمکم کن برنج رو ابکش کنیم
زنگ در رو زدن منم رفتم تو اشپز خونه مامانم در رو باز کرد ندیدم کیه ولی خودشون بودن
بعد حرف زدن گفتن چایی رو بیار ریختم و بردم
مامان:ببر واسه اقا داماد
چشم که به داماد افتاد داشتم خفه میشدم
امیر بود
رفتم جلو
-امیر خفت میکنم(یواشکی گفتم)
امیر: ممنون
رفتیم بالا تو اتاقم حرف بزنیم
_امیر خان خفت نکنم دنیا نیستم
امیر هولم داد افتادم تو تخت روم خوابید گفت
تو دنیای منی
_امیر پاشو میبینن
هیس لبات جلب توجه میکنه
لبامو هی لیس زدم بعد پاشد
ببین من امیر علیوندم مادرم اسمش عاطفه هس من میخوای یا نه
_دیونم مگه نخوام
رفتیم پایین گفتم جوابم مثبته وفرداش قرار گذاشتن که بریم محضر تا عقد کنیم
داشتن میرفتن که امیر گفت میشه من یک دقیقه برم پیش دنیا خانوم
اومد پیشم منم با کرست نشسته بودم
_اوه اوه جووون
وای امیر
_اومدم فقط برای اخرین بار به بهشتت دست بزنم برم
اومد سمتم شورتمو کشید پایین
امیر زود باش
ای اخ اخ یییی
_وول نخور
اییییی
خوب بگیر بخواب فردا میبینمت
گوشیمو برداشتم زنگ زدم به سارا
الو سارا
کجایی دختر نگرانم کردی
بهت توضیح میدم فقط به مامانم نگی
نه نه
امیر لباسامو بده باید برم
_بخواب هنوز
وا پاشو میگم
_پس بزار برای اخرین بار لباتو بگیرم
لبامو گرفت منم گرفت لیس زد
_بیا بریم لباساتوبدم
لباسامو داد گفت
_بازم میای ها پیشم
اره میام
_چشام قفله روی سینه هات
امیر
_شوخی کردم بعدشم کونت الان برای منه
بعد اون لباسامو پوشیدم رسوندتم به دانشگاه
تو نمیای
_باید برم خونه لباسامو جمع کنم پر..
باش نگو
رفتم داخل کلاس از شانس استاد جوان مون اومده بود
سلام ببخشید استاد
اومد جلو گفت
_به به خانوم محبی
برم بشینم؟
_برو
بعد دانشگاه با سارا رفتیم ت حیاط دانشگاه
استاد اومد جلومون
_خانوم محبی بیاین دفتر
رفتم دفتر هیچکی نبود اومد جلوم
-خانوم محبی میدونین خیلی زیباین
جدی
اومد جلوم و دستشو گذاشت روی کمرم
_بچسب به کمرم
چیکار میکنین برین اونور
خودشو نزدیک لبام کرد من هی وول میخوردم
_چرا وول میخوری
ولم کن عوضی
یه سیله زدم به صورتش کشیدم عقب
-دستتم سنگینه
کیفمو برداشتم زود رفتم بیرون دیدم سارا پیام داده من رفتم منم دیدم امیر توی ماشین منتظرمه
امیر سلام(نفس نفس میزدم)
_چیشده بشین ببینم
امیر
_دختر خوبی بگو ببینم چیشده
همه چیو گفتم بهش خیلی اعصبانی بود
_گفتی اسمش چیه
پیمان افخمی
ماشین رو روشن کرد راه افتادیم
امیر
_جونم
ببخشید
_کار تو نیست کار اون مرد تیکه ..
همین امشب میرم پیش بابام ردش کنه
منو میرسونی خونه
_باشه
رسیدم دم کوچه پیاده شدم رفتم جلوی شیشه ماشین امیر
امیر
_جونم
یه بوس بهش دادم گفتم خدافظ
_ساعت 6 میام دنبالت بریم عشق حال
بهش گفتم چیکار میکنی
_حرف نزن
شلوارشو کشید پایین اومد سمتم لبامو برای چند بار لیس زد
بعد دستاشو برد طرف سینه هام لباسمو در اورد
منو انداخت زمین و از پشت شروع کرد به تلمبه زدن
_اخی جوووون
نکن ای اخ
_ساکت خوش میگذره
برای چند دقیقه تو اون حالت بودیم بعد
بهم گفت پشت کن برگشتم رفت سوراغ سینه هام هی فشار میداد و درد داشت
نکن امیر
_هیسس
بعد رفت سوراغ بهشتم دستی کشید و زود تلمبه زد
ای اخ اایییی
-جوووون وای
بعدش منو تو بقلش برد توی ماشین
امیر این چه کاری بود کردی
_کیف کردی
اره ولی دختر بودنمو ازم گرفتی
_نمیدونی چه حالی داشت
منو برسون خونه
_چرا وایسا
حرف نزن عوضی
مجبور شد در هارو قفل کنه ببرتم خونه خودش
_بیا بغلم ببرمت اتاقم بخواب
منو برد اتاقش چشام گرم شد خوابیدم صبح که بیدار شدم دیدم توی بغلش لخت خوابیدم
امیررررر
_هان
من چرا لختم
دیشب لباسات پر ترشح بود بو میدای در اوردم
وایی
سری ازخواب پرید
-چیشده
جلو نیا بیشور شکمم در میکنه
_بیا بغلم
رفتم بغلش دیدم دستش تو سینه هامه نخواستم برداره
امیر
_جونم
دوست دارم
یه دعفه منو پرت کرد روی تخت و خودشم کنارم خوابید
امیر کلاس داریما
-گور باباش به سارا زنگ بزن بگو به ننت نگه
تا ظهر عشق حال کنیم؟
_اره از اوناش