گوشیمو برداشتم زنگ زدم به سارا
الو سارا
کجایی دختر نگرانم کردی
بهت توضیح میدم فقط به مامانم نگی
نه نه
امیر لباسامو بده باید برم
_بخواب هنوز
وا پاشو میگم
_پس بزار برای اخرین بار لباتو بگیرم
لبامو گرفت منم گرفت لیس زد
_بیا بریم لباساتوبدم
لباسامو داد گفت
_بازم میای ها پیشم
اره میام
_چشام قفله روی سینه هات
امیر
_شوخی کردم بعدشم کونت الان برای منه
بعد اون لباسامو پوشیدم رسوندتم به دانشگاه
تو نمیای
_باید برم خونه لباسامو جمع کنم پر..
باش نگو
رفتم داخل کلاس از شانس استاد جوان مون اومده بود
سلام ببخشید استاد
اومد جلو گفت
_به به خانوم محبی
برم بشینم؟
_برو
بعد دانشگاه با سارا رفتیم ت حیاط دانشگاه
استاد اومد جلومون
_خانوم محبی بیاین دفتر
رفتم دفتر هیچکی نبود اومد جلوم
-خانوم محبی میدونین خیلی زیباین
جدی
اومد جلوم و دستشو گذاشت روی کمرم
_بچسب به کمرم
چیکار میکنین برین اونور
خودشو نزدیک لبام کرد من هی وول میخوردم
_چرا وول میخوری
ولم کن عوضی
یه سیله زدم به صورتش کشیدم عقب
-دستتم سنگینه
کیفمو برداشتم زود رفتم بیرون دیدم سارا پیام داده من رفتم منم دیدم امیر توی ماشین منتظرمه
امیر سلام(نفس نفس میزدم)
_چیشده بشین ببینم
امیر
_دختر خوبی بگو ببینم چیشده
همه چیو گفتم بهش خیلی اعصبانی بود
_گفتی اسمش چیه
پیمان افخمی
ماشین رو روشن کرد راه افتادیم
امیر
_جونم
ببخشید
_کار تو نیست کار اون مرد تیکه ..
همین امشب میرم پیش بابام ردش کنه
منو میرسونی خونه
_باشه
رسیدم دم کوچه پیاده شدم رفتم جلوی شیشه ماشین امیر
امیر
_جونم
یه بوس بهش دادم گفتم خدافظ
_ساعت 6 میام دنبالت بریم عشق حال
اوهه امیر باباش چکارس