رمان +18
رمان +18

رمان +18

..

رمانIm Love( پارت7)

گوشیمو برداشتم زنگ زدم به سارا


الو سارا

کجایی دختر نگرانم کردی

بهت توضیح میدم فقط به مامانم نگی

نه نه

امیر لباسامو بده باید برم


_بخواب هنوز


وا پاشو میگم


_پس بزار برای اخرین بار لباتو بگیرم


لبامو گرفت منم گرفت لیس زد


_بیا بریم لباساتوبدم


لباسامو داد گفت


_بازم میای ها پیشم


اره میام


_چشام قفله روی سینه هات


امیر


_شوخی کردم  بعدشم  کونت الان برای منه


بعد اون لباسامو پوشیدم رسوندتم به دانشگاه


تو نمیای


_باید برم خونه لباسامو جمع کنم پر..


باش نگو


رفتم داخل  کلاس از شانس استاد جوان مون اومده بود


سلام ببخشید استاد

اومد جلو گفت

_به به خانوم محبی

برم بشینم؟


_برو


بعد دانشگاه با سارا رفتیم  ت حیاط دانشگاه


استاد اومد جلومون


_خانوم محبی بیاین دفتر

 رفتم دفتر هیچکی نبود اومد جلوم

 

-خانوم محبی  میدونین خیلی زیباین


جدی


اومد جلوم و دستشو گذاشت روی کمرم


_بچسب به کمرم


چیکار میکنین برین اونور

خودشو نزدیک لبام کرد من هی وول میخوردم


_چرا وول میخوری


ولم کن عوضی

 یه سیله زدم به صورتش  کشیدم عقب


-دستتم سنگینه


کیفمو برداشتم زود رفتم بیرون دیدم سارا پیام داده من رفتم منم دیدم امیر توی ماشین منتظرمه


امیر سلام(نفس نفس میزدم)


_چیشده بشین ببینم


امیر


_دختر خوبی بگو ببینم چیشده


همه چیو گفتم بهش  خیلی اعصبانی بود


_گفتی  اسمش چیه


پیمان افخمی


ماشین رو روشن کرد راه افتادیم


امیر


_جونم


ببخشید


_کار تو نیست کار اون مرد تیکه ..

همین امشب میرم پیش بابام ردش کنه



منو میرسونی خونه


_باشه


رسیدم دم کوچه  پیاده شدم رفتم جلوی شیشه ماشین امیر


امیر


_جونم


یه بوس بهش دادم گفتم خدافظ


_ساعت 6 میام دنبالت بریم عشق حال


باش منتظرم
نظرات 1 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 14:14

اوهه امیر باباش چکارس

میفهمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد