دانشگاه تموم شده بود با سارا اومدیم بیرون دیدم امیر توی ماشین منتظره
عم سارا میگم من باید برم تا یه جایی کارم مهمه تو برو من بعدا میام باشه؟
_باشه ولی مشکوک میزنی ها
نه نه برو
رفتم سوار ماشین شدم و داشتم تو گوشی رو میدیدم
امیر: دنیا بریم؟
_کجا بریم اخه
امیر:هرجا شما بگی
_بریم دور بزنیم بعد منو ببر خونه
امیر:باشه
رفتیم برج میلاد توی رستوران غذا خوردیم بعدش اومدیم پایین دیدم ساعت 2ونیم ظهره
_وای امیر منو ببر خونه دیرم شده
امیر:کجا بزار بریم بیرون شهر
_نه نه زود باش
امیر:باش سوار شو
رسیدم خونه مامانم جلومو گرفت
_ساعت چنده دنیا؟
مامان ببخشید با سارا بیرون بودیم
_اهان
رفتم اتاقم به امیر پیام دادم
(متن پیام)
امیر بگم خدا چیکارت نکنه
A) وا چرا رسیدی که خونه
مامانم اونقد سین جیمم کرد گفتم توی کتابخونه با یه دختر اشنا شدم
A)وای مردم از خنده
اره تو بخند نیومدم بیرون باهات میگم
A)خانومی ببخشید
وای نگو
داشتم جوابشو میدادم که مامانم اومد گفت
_بعد ازظهر میریم خونه مادر بزرگت
باشه
امیر بعد از ظهر نمیتونم بیام ها
A)وا باز چرا چیشد
هیچی بابا داریم میریم بیرون
A)باش
سارا پیام داده بود نوشته بود کجا رفتی دوساعت بود منتظرتم سین کردم جواب ندادم