رمان +18
رمان +18

رمان +18

..

رمانIm Love( پارت3)

رفتم تو اتاقم جوابشو دادم
اقای محترم شما منو فقط یه بار دیدین

_مگه عشق دریک نگاه نداریم؟

پوف پسره.. چی بگم اخه


به سارا پیام دادم ببینم اون چی میگه من که خودم مونده بودم

فردا صبح با عجله از اتاق اومدم بیرون رفتم سوراغ یخچال یه چیزی  برداشتم درو که بستم مامانم جلوم وایستاده بود


_به به چه عجب


مامان دیگه دیر که پا نشدم!

_باش برو

سوار ماشین شدم رفتم به دانشگاه تو کلاس همه داشتن حرف میزدن منو سارا هم  داشتیم در مورد درس حرف میزدیم که یه دعفه استاد با همون پسر مزاحمه اومد کلاس


استاد:سلام بچه ها ایشون اقای علیوند هستن امیر علیوند از امروز در کلاس ما حضور خواهند داشت

اقای علیوند بفرمایین سر جاتون


سارا:پامیشم یه چیزی میگما پسره عوضی

_عه سارا بشین

استاد: خانوم محبی لطفا بیاین و درس قبلی رو کنفرانس بدین


_عه بله اشتاد


بعد  کلاس ما رفتیم تو حیاط یه چایی بخوریم که همون پسره اومد


_عه سلام خانوم محبی


 اقایه علیوند من چجوری بگم مزاحم نشین


_فقط یه دقیقه میشه باهاتون حرف بزنم خواهش میکنم


سارا: هوم باش من برم

_خوب راستش

راستش ماستش نکنین اولا شماره منو از کجا اوردی؟


_بینین من  خیلی وقت بود عاشقتون شده بودم شمارتون رو به زور از دفتر دانشگاه گرفتم



حق دارین چیزی نگین فقط باهم حرف بزنیم تا اشنا شیم و خانواده هامونم..


اقا امیر بودین دیگه؟


بله


باشه ولی باید بگم دوستم سارا یه اخلاقی داره که میخواد همه چی رو میخواد برای خودش شمام که مطمعنا هوس بازین


_نه نه این چه حرفیه من عاشقتونم


_بعد دانشگاه بریم بیرون


من ماشین دارم


_خوب این دعفه با من بیاین

نظرات 3 + ارسال نظر
نیوشا سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 12:02

بازم بزار ببینیم چجوری میشه

چشم

امید سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 11:11

عالیه

زهرا سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 11:04

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد